سلامي برنگ مهرباني...
پا كشيدن مشگل است از خاك دامنگير عشق
هر كه را چون سرو اين جا پاي در گل ماند ماند
سيل هيهات است تا دريا كند جايي مقام
يك قدم هر كس كه در همراهي دل ماند ماند
مي شود هر دم عجبتر نقش روز افزون حسن
هر كه را از حيرت اينجا دست بر دل ماند ماند
فرصتي تا هست بيرون آي از زندان جسم
در بهاران تخم بيدردي كه در گل ماند ماند
هر دلي كز بيم آتش هاي بي زنهار عشق
چون سپند خام در بيرون محفل ماند ماند
راه پيمايي نگردد جمع با آسودگي
هر كه در دامن ته ديوار منزل ماند ماند