نگار ما دمی دگر به یاد ما نمی کند
غروب می کند ولی سحر به پا نمی کند
از آنهمه وفای ما که جانبش روان بشد
کمی چو ذره ای به ما از آن وفا نمی کند
به رسم بی وفایی اش دلم صبور گشته است
چنان که هر چه می کند دلم جفا نمی کند
ترانه های بی کسی که عاشقانه های ماست
به گوش او رسد اگر چرا نوا نمی کند
به درگه صبور عشق بسته ام دو چشم خود
مگر خدای صابران دعا روا نمی کند
حدیث بی کسی ما که شهره گشت در جهان
از آن همه جفای او به کس نوا نمی کند