وبلاگ شخصی محسن بیات( اشعار من )
| ||
سلام خرداد را احترام می گذاریم چون میعادگاه حوادثی است که ملتی را در پرده برداری از حق یاری کرده و می کند و در ساختن و پرورش ملتی حق جو شهره است. خرداد را احترام می گذارم به مانند تمام کسانی که خردادی اند و از خرداد در راه احقاق حقوق اسلامی ،ایرانی و انسانی خود استعانت می جویند. این پست را به پیشگاه خرداد و خردادیان هدیه می کنم. توبه کردن لازم آید زین مسلمانی که آن ادعای ما به اسلام کمالی هست و لیک ما چه می خواهیم از دین راه خود روشن کنیم جای آنکه بر جهان از دین رحمت دم زنیم با قلوب پر ز کینه زندگی را سر کنیم شیوه ی دین محمّد غیر از این مسلک بُود آصفا آخر چرا ساکت نگردی بینوا *** تا پای روحم برکشم از این حصار زندگی احساس تنهایی که نه چیزی شبیه بی کسی باید رها گردم ز این زنجیرهای جامعه ما این نفس را عاریه بیرون و داخل می دهیم این جهل انسانی بود زیرا نداند هیچ او ای کاش چشم جدّ ما بر گندم و سیبی نبود ای کاش هرگز صد هوس در مقتضای ما نبود حالا تو هستی آصفا با صد هوس در زندگی *** معشوقه گان رموز دلم بر ملا کنند بر کوه عشق نغمه ی داود می زنند تا این جهان چگونه بر عشّاق بنگرد مفهوم جان چنان به وجودم غریبه گشت محروم یار در دو جهان قطع خاسر است ای قدسیان نگه به گناهان ما چرا چون ما خلف شدیم به حق جانب خدا آصف مگوی مساله ای را که اهل فنّ [ چهارشنبه 89/3/19 ] [ 4:9 عصر ] [ محسن بیات ]
سلام خوشحالم که بالاخره بعد از مدتی نسبتا طولانی موفق شدم که وبلاگم را به روز کنم . در این پست سه شعر را قرار داده ام ، یکی از آنها به تاریخ بیست اسفندماه بر می گردد که مناسبتی هست،چون عروسی برادرم بود و من هم ساقدوش بودم، شب زیبا و خاطره انگیزی بود . دوشعر بعد هم برای فروردین و اردیبهشت امسال هست.امیدوارم که مطلوب نظر شما عزیزان واقع شود. ساقدوش حرم قدسی داماد شدیم دشت لاله به سکون حالت زیبا چو نداشت دست مه چنگ و ستاره دف و شب شاهد ما پدر و مادر ما نیک زمین اند و زمان ماه امشب نبوَد ماه که مه داماد است چشم بد دور برادر که سر آمد هجرت آصفا این شب فرخنده مبارک گویان
*** بوی زیبای نم از نم نم باران برخاست هرچه نخوت ز خزان بود و زمستان یکجا این چنین بود که طبعِ منِ شیدای خیال نو شدن واژه ی خوبی است به شرطی که در آن لحظه ای پر بزند دل به گلستان خیال گر که یاری بکند بخت بگویم این را نغمه ی حق طلبی از من شیدا امروز آصفا دور نباشد که بگویی تو چنین
*** نم نمک شب می شود مه میرسد از راه باز می رود تا دشت شب گیرد در آغوشش مرا هر چه زیبایی بُود از آنِ شب باشد فقط بس که غم روز ازل بر لوح ما هک کرده اند در هیاهوی زمین من با زمان دارم جدال تا سر آید شب مرا این غصه ها ویران کند خسته ام از زندگی تکراری و پر محنت است از هیاهوی زمین یا این زمان آصف مگو
[ شنبه 89/2/18 ] [ 7:48 عصر ] [ محسن بیات ]
|